بازی رولت یکی از بازی های محبوب کازینویی میباشد که خیلی ها تجربه و ماجرای شنیدنی دارند در ادامه با 10 ماجرای شنیدنی کاربران از بازی رولت + تجربه خواندنی هاتم بت را دنبال نمایید .
احمد میگفت اصلاً نمیدونست رولت چجوریه، همینجوری روی عدد ۲۲ شرط بست، با هزار تومن. باورت نمیشه، همون در اومد و شد ۳۵ هزار! انقدر ذوقزده شد که دو برابرشو رو عدد ۱۰ گذاشت. خب، این بار عدد ۱۰ نیومد و همهشو باخت. ولی همون اولین برد باعث شد به بازی علاقهمند شه. هنوزم میگه اون هیجان اولش رو هیچوقت یادش نمیره. تجربهش شیرین بود حتی اگه تهش باخت داشت.
الهام یه تکنیک داشت که همیشه روی قرمز شرط میبست. اگه میباخت، دو برابر میکرد، به امید اینکه یه بار بیاد و همه رو جبران کنه. یه شب با همین روش از ۱۰۰ هزار رسید به دو میلیون تومن! ولی خب، یه بار پشت سر هم شیشتا سیاه اومد و کل سرمایهاش پرید. با خنده میگفت: “اون شب فهمیدم قمار با ریاضی جور درنمیاد!” میگفت: یه بار میبردی، یه بار میباختی، ولی هیجانش همیشه هست. الان بیشتر برای فان بازی میکنه، نه پول.
پوریا تعریف میکرد که روز تولدش نشسته بود پای بازی و یهویی گفت بذار عدد تولدمو بزنم. روی عدد ۱۷، با ۲۰۰ تومن شرط بست و همون اومد! شد تقریباً ۷ میلیون تومن تو کمتر از یه دقیقه. اونقدر خوشحال شده بود که رفت دوستاشو شام داد. ولی خودش گفت بعدش چند بار دیگه امتحان کرد و اصلاً اونقدری شانس نیاورد. انگار فقط تولدا جادوییان! حالا هر سال سر تولدش رولت میزنه، برای خاطرهبازی.
سارا میگفت یه شب بدجوری رو دور باخت افتاده بود. ۱۰ دست پشت سر هم باخت داده بود و دیگه داشت ناامید میشد. ولی دست یازدهم، یه حس عجیبی بهش گفت رو عدد ۹ شرط ببند. بست و همون عدد اومد! تقریباً همه پولایی که باخته بود برگشت. ولی گفت اون لحظه براش مثل یه معجزه بود. با این حال، اعتراف کرد که این بازی همیشه اینقدر مهربون نیست. میگفت باخت هم جزو بازیه، مهم اینه خودتو نبازی.
مهدی تعریف میکرد که با باباش یه شرط خندهدار گذاشتن که کی بهتر رولت بازی میکنه. اولش خودش دست بالا رو داشت و پشت سر هم سه دست برد، حسابی پول تو حسابش زیاد شد. باباش به شوخی گفت: “حواست باشه فردا همهشو میبازی.” فرداش هم دقیقاً همین اتفاق افتاد! میگفت از اون به بعد دیگه خیلی احتیاطی بازی میکنه. چون فهمید رولت ممکنه یهشبه بسازه و یهشبه خراب کنه. با این حال، خاطره با باباش براش قشنگتر از خود برد بود.
نسرین میگفت اولین بار اصلاً نمیدونست چی کار داره میکنه. با هزار تومن یه شرط روی عدد ۲ گذاشت و همون تو اولین دور در اومد. شد ۳۵ هزار تومن، خیلی نبود ولی خیلی خوشحال شد. با دوستاش رفتن بستنی خریدن، میگفت اون شب خیلی خوش گذشت. حس برد، حتی با یه مبلغ کوچیک، خیلی خاص بود. الان دیگه حرفهایتر بازی میکنه ولی اون حس اولین برد، یه چیز دیگهست. هنوزم میگه اون بستنی بهترین طعم عمرش بود!
علی تعریف میکرد که یه شب میخواست رو عدد ۱۸ شرط ببنده ولی اشتباهی کلیک کرد روی ۸. خودش گفت: “لعنتی، اشتباهی شد!” ولی همین اشتباه باعث شد عدد ۸ در بیاد و کلی پول برد. انقدر تعجب کرده بود که چند دقیقه خیره شده بود به صفحه. با خودش گفت شاید شانسی بوده، فرداش دوباره همون اشتباه رو تکرار کرد، ولی دیگه خبری از برد نبود. فهمید که بعضی وقتا اشتباهات خوششانس هستن ولی نباید بهشون دل بست. حالا دیگه با دقت بیشتری شرط میبنده!
راضیه همیشه به حس درونی خودش اعتماد میکرد. یه شب فقط از رو دلش گفت عدد ۳۳، حس خوبی دارم، همونو میزنم. زد و همون در اومد! با یه برد درست و حسابی شبش ساخت شد. ولی گفت چند شب بعدش هرچی به حسش گوش کرد، شکست خورد. خندید و گفت: “حس ششم فقط یه بار کار میکنه!” الان میگه حس خوب لازمه ولی باید منطق هم داشته باشی. نه فقط دل، نه فقط عدد.
سامیار تعریف میکرد آخر شب، میخواست از بازی بیاد بیرون، گفت بذار یه دست آخرم بزنم. همینجوری یه شرط روی رنگ سیاه گذاشت و گفت اگه بردم، دیگه میرم. باورت نمیشه، سیاه اومد و پول کل شبشو دو برابر کرد. گفت سریع از بازی اومد بیرون که خرابش نکنه. خودش میگفت تجربهش بهش یاد داد همیشه وقت برد، باید بلند شی بری. چون رولت همیشه نمیذاره خوششانس بمونی!
مهتاب میگفت یه شب با ۵۰ هزار تومن شروع کرد، کمکم هی بیشتر برد، تا رسید به ۱۰ میلیون تومن. اصلاً باورش نمیشد، تا صبح نخوابید از ذوق. ولی خب، هفتهی بعد، یه شب با عجله و هیجان وارد بازی شد و نصفشو باخت. فهمید که نباید با حسِ “همیشه برندهم” ادامه داد. گفت الان فقط تفریحی بازی میکنه و حواسش هست که هیجانو با طمع قاطی نکنه. شب رویایی همیشه تو ذهنشه.